کد مطلب:314147 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

چرا سفره ی نذر حضرت اباالفضل العباس برگزار کرده است
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای شیخ روح الله قاسم پور از فضلای محترم بابل طی نامه ای سه كرامت به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام فرستاده اند، كه دو كرامت آن در قسمت عنایات قمر بنی هاشم علیه السلام به شیعیان نقل شد و اینك كرامتی دیگر در این قسمت می آوریم.

جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی امیدوارم در راه خدمت به اهل بیت علیهم السلام موفق و سربلند باشید، كثر الله امثالكم، سه كرامت از علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عرض شما می رسانم:

1. در سال 1364 در كردستان مشغول تدریس بودم. یكی از برادران اهل سنت به ما رجوع كرد كه سفره ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام دارم. خیلی تعجب كردم. به هر صورت، قبول كردم. روز جمعه بود، به خانه ی این برادر اهل سنت رفتم. دو اتاق پر از برادران اهل سنت بود. در وسط این دو اتاق، یك هال كوچك قرار داشت. صندلی گذاشتند و من منبر رفتم. این برادر اهل سنت در كنار من بود. از اول منبر تا آخر، ایشان خیلی حال خوشی داشت. در حین سخنرانی نیز، خانمهای اهل سنت به طور مكرر در دستم پول می گذاشتند و می گفتند: نذر حضرت علی اكبر علیه السلام، نذر حضرت علی اصغر علیه السلام...



[ صفحه 574]



بعد از منبر، مرا دعوت به ناهار كردند. بعد از صرف ناهار، هنگام خداحافظی چیزی به عنوان حق الزحمه می خواستند به من بدهند كه قبول نكردم و گفتم: همین كه به من اجازه دادید در خانه ی شما از علمدار كربلا سخن بگویم مرا كفایت می كند. او قبول نكرد. برای پذیرفتن مزد منبر، یك شرط گذاشتم و آن اینكه بگوید چرا سفره ی نذر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام برگزار كرده است؟! (درخور ذكر است من تا به حال، سفره ای به آن رنگینی ندیده ام). گفت برایت خواهم گفت و چنین تعریف كرد:

من ناراحتی قلبی داشتم، هر چه دكتر رفتم اثر نداشت. حتی دكتر خوبی در تبریز بود، به او مراجعه كردم ولی از او هم فایده ای ندیدم. دست آخر همه ی دكترها جوابم كردند و مرا به خانه آوردند. كاملا ناامید بودم و در خانه افتاده بودم. مادرم به خانه ی من آمد و گفت: فرزندم حالت چطور است؟ گفتم چه حالی مادر؟! گفت: نمی خواهی به دكتر بروی. گفتم به هر دكتری كه رفتم دیدی كه فایده ای نداشت. گفت: یك دكتر من سراغ دارم كه با یك نسخه ی وی شفا خواهی یافت. گفتم این دكتر كیست، اسم او چیست و مطب او كجا است؟ گفت: او مطب ندارد و نوبتی نیست! گفتم: مادر بگو این دكتر كیست؟ من از درد دارم می میرم. مادرم گفت: اسم دكتر، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فرزند علی علیه السلام است. گفتم: ما كه با آنها ارتباطی نداریم، و قهر می باشیم. مادرم گفت: اینها بزرگوار هستند و عفو و بخشش آنها زیاد است. و با این حرف قلبم را آتش زد.

مادرم از من جدا شد و نزد فرزندانم رفت. كم كم حال توسلی پیدا كردم، حال خیلی خیلی خوبی پیدا كردم. گفتم: یا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام من خیلی تعریف تو را شنیده ام، مرا از درد نجات بده! ای آقا، اگر پدر و مادرتان حق بوده اند مرا شفا بدهید.

با گریه ی زیادی كه كردم به خواب رفتم. در عالم خواب دیدم كسی كه یك پارچه نور بود وارد خانه ام شد. بالای سرم آمد و فرمود: برخیز! گفتم: تازه از دردم مقداری كاسته شده است، بگذار بخوابم. برای بار دوم فرمود: به تو می گویم برخیز! گفتم:



[ صفحه 575]



بگذار استراحت بكنم، تو كه هستی؟ فرمودند: تو چه كسی را می خواستی؟ یادم آمد، گفتم: فرزند امام علی علیه السلام حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را. فرمود: من ابوالفضل هستم، فرزند حضرت امام علی علیه السلام. فرمود خواسته ی تو چیست؟ عرض كردم: قلبم ناراحت است و از درد زیاد آن، طاقت من دیگر تمام شده است، یك نظر ولائی به قلبم كرد، قلبم خوب شد و از درد چندساله راحت شدم. برای قدردانی از وی كه شفایم داد، به دست و پای حضرت افتادم، كه از نظرم غایب شد.

در همین حال از خواب بیدار شدم و نزد مادر و عیال و فرزندانم رفتم. وقتی آنها مرا به این حال دیدند كه خود به تنهایی از جایم برخاسته ام، تعجب كردند و گفتند: چرا از جای خود برخاستی؟ گفتم: مادرم، دكتر بی مطب تو آمد و مرا شفا داد!